من دوست ندارم درباره خودم بنویسم ولی برای اینکه خیلی دوستان اصرار کردند قبول کردم یک کمی درباره خودم بنویسم. من خودم که بیسوادم ولی یه همسایه داریم دکتره یعنی شش هفت ماهی شاگرد دواخونه بوده و از بسکه شیشه های دوا را دستمالی کرده از دوا درمان سررشته داره و حالا بهش میگن دکتر یه همشهری هم داریم که نوه عموش میخواسته بره خارحه درس بخونه البته حالا تو کاره نفته یعنی در خونه ها نفت میبره زن دایی عمومم از بس حامله شده و زاییده حالا از قابلگی هم سررشته بیدا کرده دختر عمه مریم خانم هم که می شناسینش خیلی سرشناسه تو دوسه تا محله سلمونی دوره گردی داره گاهی وقتها هم که کسی نباشه میره سر زایو برای احوالبرسی اینا.
خلاصه ما اینیم نمیخواستم از خودم تعریف کنم ولی شوماها خواستین منم نوشتم اما خدا به سر شاهد است که با اینهمه من اصلا به خودم مغرور نیستم و کوحک همه اردبیلیها هم هستم اگه هرکدوم از همشهریها بیان اینطرفا میبرمشون خونه مش رحیم ازشون بذیرایی کنه . امیر اقا ی گل