سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام به ننه ام . اون بالایی منم . دیشب رفته بودم منزل حسین اقا اینا . مدتی بود که میگفت شما را وعده میگیرم برای شام ولی خبری نمیشد تا دیشب اونم گمانم برای خاطر شلغمهاش بود که نمیدانست باشون حیکار کنه فکرکرد میدم گاوای مش رحیم بخورند اما بعدا اش کرد داد ما خوردیم. حای شوما خالی این اشارو خر نمیخورد ولی ما خوردیم خیلی هم تعریف کردیم. دومادای مشدی حسن هم بودند اومده بودن خدا فطی سال دیگه میخوان برن قم البته اگه شبدراشونو تابسون بتونن بفروشن. خوب دیگه امام بایس بطلبه وگرنه نمیشه. شومام دعا کن یوقت قسمت مام بشه بریم کربلا صدامون کنن مشدی گصنفر. شیخ حسن مسیله گو هم التماس دعا داره میگه میخوام طلاق دختر بزرگمو بگیرم شوورش بدم به یه ادم شهری بلکه به امید خدا ماهم بتونیم بریم شهر یه حیزی گیرمون بیاد. شوما بایس ببخشین اخه این شیخ حسن بیسواده با خودش فکر کرده تو شهرم مثه اینحا میتونه مسیله بگه . دیگه برات از بزهای رحیم شله بگم که امسال اصلا گوساله نزاییدن و اونم عصبانی شد دوتاشونو سربرید داد مردم خوردن. اقا رضا داماد حسن کحل هم سلام میرساند . منهم باید بروم دست به اب دیگه حرفی ندارم برات بنویسم.

ش


نوشته شده در  جمعه 85/10/1ساعت  9:22 عصر  توسط عباس تاد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سخنی درباره سعدی
[عناوین آرشیوشده]